• وبلاگ : به دنبال چيزي مي گردم!!!
  • يادداشت : ?زندگي چيست؟?
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    مردي با دوچرخه به خط مرزي مي رسد.
    او دو کيسه بزرگ همراه خود دارد.
    مأمور مرزي مي پرسد : « در کيسه ها چه داري؟». او مي گويد: " شن" !
    مأمور او را از دوچرخه پياده مي کند و چون به او مشکوک بود ، يک شبانه روز او را بازداشت مي کند ، ولي پس از بازرسي فراوان، واقعاً جز شن چيز ديگري نمي يابد!
    بنابر اين به او اجازه عبور مي دهد.
    هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پيدا مي شود و مشکوک بودن و بقيه ماجرا.. .
    اين موضوع به مدت سه سال هر هفته تکرار مي شود و سپس آن مرد ديگر در مرز ديده نمي شود.
    سالها بعد مأمور در شهر او را مي بيند و پس از احوال پرسي ، به اومي گويد : من بازنشسته شده ام اما هنوز هم به تو مشکوکم ؛ راستش را بگو چه چيزي را از مرز رد مي کردي؟
    قاچاقچي مي گويد :
    دوچرخه!
    "بعضي وقت ها موضوعات فرعي ، ما را به کلي از موضوعات اصلي غافل مي کند."