شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

چراغ جادو

قندون

+ دختر كوچكي هر روز پياده به مدرسه مي‌رفت و بر مي‌گشت. با اينكه آن روز صبح هوا زياد خوب نبود و آسمان نيز ابري بود، دختر بچه طبق معمولِ هميشه، پياده بسوي مدرسه راه افتاد. بعد از ظهر كه شد، ‌هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شديدي درگرفت. مادر كودك كه نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد يا اينكه رعد و برق بلايي بر سر او بياورد، تصميم گرفت كه با اتومبيل بدنبال دخترش برود.
قندون
*با شنيدن صداي رعد و ديدن برقي كه آسمان را مانند خنجري دريد، با عجله سوار ماشينش شده و به طرف مدرسه دخترش حركت كرد. اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد كه مثل هميشه پياده به طرف منزل در حركت بود، ولي با هر برقي كه در آسمان زده ميشد ، او مي‌ايستاد ، به آسمان نگاه مي‌كرد و لبخند مي زد و اين كار با هر دفعه رعد و برق تكرار مي‌شد. زمانيكه مادر اتومبيل خود را به كنار دخترك رساند*
قندون
*شيشه پنجره را پايين كشيد و از او پرسيد: چكار مي‌كني؟ چرا همينطور بين راه مي ايستي؟ دخترك پاسخ داد: من سعي مي‌كنم صورتم قشنگ بنظر بيايد، چون خداوند دارد مرتب از من عكس مي‌گيرد! باشد كه خداوند همواره حامي شما بوده و هنگام رويارويي با طوفان‌هاي زندگي كنارتان باشد. در طوفانها لبخند را فراموش نكنيد! *
چراغ جادو
قندون
رتبه 0
0 برگزیده
376 دوست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله آذر ماه
vertical_align_top