غروب جمعه...
گاهی اوقات تو اوج شادی...
خیلی یهویی...
دلت میگیره...
حالت بد میشه...
هر کاری میکنی دلیلشو نمیفهمی...
حس میکنی دلت برای یه نفر تنگ شده...
ولی نمیدونی کی...
دلت میخواد تنها باشی...
یه بغض عجیب میاد سراغت...
حس میکنی حتی دیگه نمیتونی نفس بکشی...
اشکات سرازیر میشن...
داغون میشی...
این اتفاق هر غروب جمعه تکرار میشه...
دلم عجیب تنگ میشه...
دلم هوای تنهایی پیدا میکنه ...
هوای جمکران...
هوای آقا...
دلم جمعه ای رو میخواد که بجای گریه ی دلتنگی اشک شوق بریزم از ظهور آقا...
اللهم عجل لولیک الفرج
(عکس رو آخرین باری که رفته بودم جمکران گرفتم)