چه نوشته ام؟
حس عجیبی بود, چیزی درون قلبم مرا به نوشتن تشویق می کرد. انگار به یکباره تمام شوق نوشتنم برگشته بود! سراسیمه به سراغ دفتر قدیمی خاطره ها رفتم , هر چقدر به
صفحه سفیدش نگاه کردم نفهمیدم چه میخواهم؟! چه باید بنویسم؟!
تنها یک چیز را می دانستم ؛ •نوشتن به من روح می بخشد•
تنش عجیبی است که بخواهی بنویسی اما ندانی دستت باید برای نوشتن چه کلماتی حرکت کند.
شروع کردم...
افکاری که در سرم بود را با همان پراکندگی هایش نوشتم...
آنقدر نوشتم تا صفحه ی کاغذم پر شد, راحتی خاصی را در خودم حس کردم اما بی آنکه بدانم حتی چه نوشته ام
salvia